جهش زمان زورکی در واقعیتی که تکرار میکند، نتراره بارها، صبح به پیشواز میرود.آکاری میتانی
وقتی از خواب بیدار می شود، همسر محبوبش «شوری» در کنارش خوابیده است.به او گفته شد قهوهسازي كه مدتها بود ميخواست امروز ميآيد، پس به شركت رفت، اما وقتي به خانه برگشت تا يك سند مهم را بگيرد... آكاري داشت آلت مردي را ميمكيد. نمی دانم لبخندی معصومانه زدم: «من عاشق این خروس هستم.»وقتی متوجه شدم همسرم که باید به من خیانت می کرد امروز صبح کنارم خوابیده بود.دوباره همسرم از خواب بیدار می شود و به او می گویند قهوه ساز تحویل داده می شود...