من به طور غیرممکن در یک اتاق در یک مقصد سفر کاری بهار آب گرم مشترک شدم تا صبح میرای آسومی توسط پیرمردهای ثروتمند اسکویید شدم
[پیرمرد ثروتمند x اتاق مشترک غیرممکن] کارمندان زن تازه فارغ التحصیل در یک پذیرایی چشمه آب گرم در یک سفر کاری! «دختران جوان پوست ترد و شیر عالی دارند...» پیرمردهای پولدار شرکای تجاری تمام بدن را لیسیدند و تشنج کردند!بدن جام جی را با پیستون بی همتای عرقریزی که تا صبح دوام میآورد تکان دهید و میگو تار میشود!لیسیدن چسبناک!خطبه ایراما!اسباب بازی ایکاسه!پرتاب قوی!پیس خشن!با اینکه دوست ندارم... سرزنش پدر پولداری که مدام بارها مرکب می شود! «دیگر نمی توانم... دوباره می روم...» کارمند زن تنومندی که فدای مذاکرات تجاری شد.