زنای با محارم119 فیلم

تصمیم گرفتم در هفت روز مادر عزیزم را نابود کنم. 7 سال یه حس ممنوعه که تو دلم نگه داشتم.ناتسوکو کایاما

تمام خانواده را به مادرم می سپارم...او با پدرش که فقط کار می کند و رفتاری شبیه به رئیس بودن دارد و از مدت ها قبل با محبت زیادی از طرف مادرش بزرگ شده است، خاطرات خانوادگی ندارد.شاید برادر کوچکترم به پدرش شباهت داشت، انگار علاقه ای به امور خانوادگی ندارد.تنها متحد مادرم در خانواده من، من هستم و هنوز دیر نیست که به مادر مهمی مثل یک "زن" فکر کنم...و تصمیم گرفتم یک اقدام ممنوعه انجام دهم تا در هفته ای که پدر و برادرم نبودند رابطه ام با مادرم نزدیک تر و جدایی سخت تر شود.

Mother Rape Creampie Mother Yayoi Ishibashi که برای اولین بار توسط پسرش از بین رفت

چند سال بعد از فوت پدرم، مادرم نمی خواست بیرون برود، اما بالاخره آرام شد و به خانه جدیدمان آمد.پسر با دیدن چهره بشاش مادرش آسوده شد.پسرم اتفاقی مادرش را در حال حمام می بیند.پسرم از بدن برهنه مادرش هیجان زده شد.نیمه های شب مشتاق بودم که برای اولین بار بعد از مدت ها برای همسرم که مدت ها دور بود، نقش آفرینی کنم.اما همسرم این بار هم مرا رد کرد.افزایش میل جنسی پسرم به دنبال راه حلی بود.یواشکی وارد اتاق خواب مادرم شدم، فوتون را به آرامی برگرداندم و شروع به دست زدن به فاق مادرم کردم.قسمت نامناسبی که کم کم مرطوب می شود.پسرم به موهای شاخی مادرش شلیک کرد.مادر با نگاهی لاغر مایع منی را که در شرف جدا شدن بود پاک کرد و از رفتار عجیب و غریب پسرش ناراحت شد.روز بعد همسرش بیرون می رود و پسر که با مادرش خلوت کرده مادرش را در آغوش می گیرد و شروع به نوازش شدید او می کند.اگرچه مادر امتناع می کند، اما نمی تواند بر قدرت پسرش غلبه کند و سعی می کند با دهان و دست او را آرام کند.خط آخر محافظت شد، اما مادر با اصرار پسرش زنی را که فراموش کرده بود به یاد می آورد.در نیمه های شب، مادرم که نمی تواند آرام بخوابد، شروع به دلجویی می کند.ضربان قلبی که کم کم تندتر می شود.خشن شدن خودانگشت با میل به ارضای زن.بدن رسیده ای که نمی توان بارها با ایکو سیر کرد.پسر در مقابل مادر ظاهر می شود که گویی می تواند آن را ببیند.مادری که قبلاً به یک بدن پذیرنده تبدیل شده است نمی تواند پسر خود را کاملاً رد کند و توسط یک چوب پسر سخت سوراخ می شود.شادی که واژن را پر کرده بود مادر را با لذت فرا می گیرد و فورا به اوج می رسد...

متاسفم.احیای شوک الکتریکی خاله! !نانا اوسامی

سینه های بزرگ "زنده"!اروتیسم "افزایش" است!بازیگر سابق تنومند نانا اوسامی (41 ساله) از لیبل اوباسان بازگشت!نانا که در یک صابون فروشی کار می کند و یک طرفش به عنوان شاهزاده خانم حبابی است، سینه های بزرگش را تکان می دهد و با بازیگر نقش پسرش در رابطه جنسی غوطه ور می شود! «منم یه خانم مسن شدم.»، اما با میل جنسی که از دهه XNUMX نمی گذرد... خیس است و سه اثر تمام عیار! !

واژینال یک مادر و پسر باعث فعالیت جنسی شد.میورا اریکو

من تمایل دارم کنار بکشم، و از اینکه پدرم دور از خانه نیست سوء استفاده می‌کنم، اما چیزهای مختلفی را آپلود می‌کنم، زیرا مشتاق یک مشارکت‌کننده شیک U*U* هستم.با این حال، محبوبیت زیادی ندارد.نگران بودم که تعداد بینندگان زیاد نشود.امروز وقتی پخش زنده داشتم مادرم ناگهان وارد اتاقم شد.تعداد بینندگان یک دفعه زیاد شد، شاید به این دلیل که دیدن من با عجله و مادرم که مات شده بود، جالب بود.بیننده گفت که مادرم زیبا یا ناز است، برای همین به این فکر کردم و مخفیانه از زندگی روزمره مادرم فیلمبرداری کردم و آن را آپلود کردم.به محض افزایش تعداد بینندگان، موارد شدیدتر مورد نیاز است.ویدیوهایی با لباس های کمی سکسی بسیار محبوب شده اند.این باعث شد حالم بهتر شود، بنابراین یک دوربین مخفی نصب کردم و زندگی روزمره مادرم را دنبال کردم.در ویدیویی که گرفتم، مادرم در طول روز مخفیانه خودارضایی می‌کرد.من تعجب کردم، اما مادرم هم زن بود، پس آرام شدم و تصمیم گرفتم یک روز دیگر ویدیو را ببینم.سپس یک مرد زایمان و مادرم رابطه جنسی داشتند و من با وجود اینکه مادر خودم بودم هیجان زده شدم.این ویدیو هم مورد توجه بینندگان قرار گرفت و من می خواستم بیشتر از رابطه جنسی مادرم فیلم بگیرم، بنابراین شبانه در اتاق خواب مادرم شیطنت درست کردم.مادرم که در راه از خواب بیدار شد، تعجب کرد و سعی کرد مرا سرزنش کند، اما وقتی در مورد زنای جنسی گفتم، مطیع شدم و به مادرم سکس واژن دادم.این ویدیو هنوز هم بسیار محبوب است، اما من نگران بودم که چگونه با مادرم رفتار کنم.موقع شام من و مادرم ساکتیم.هوای سنگینبه مادرم گفتم متاسفم، اما به او گفتم که او را هم به عنوان یک زن دوست دارم.مادرم به آرامی بوسه مرا پذیرفت و از آن روز به بعد زن من شد...

شب قبل از عروسی پسرم مادرم زن شد.ناتسوکو کایاما

پسر ناتسوکو، کوسوکه، که ناتسوکو او را به تنهایی بزرگ کرد، بالاخره تصمیم گرفت با او ازدواج کند.با این حال، کوسوکه که تحسین پنهانی مادرش را داشت، تا آخر نتوانست این احساس را از خود دور کند...شب قبل از عروسی، کوسوکه که نگران زندگی جدیدش است، آخرین درس خود را به پسرش می دهد و می گوید: "من فقط می خواهم شما دو نفر خوشحال باشید...".کوسوکه که بارها اوج عشق بی قید و شرط را تجربه کرده است، همچنان لذتی را که برای اولین بار احساس می کند تجربه می کند و همچنان هیجان شدیدی را تجربه می کند.و مادر و فرزندی که به لذت حرام دست زدند در گرداب آرزوها گرفتار شده اند.

اری کوراموتو زندانی جسد نوه اش شد

او در کودکی مادرش را از دست داد و پدرش برای کار به سراسر ژاپن رفت.در توکیو به دانشگاه رفتم، تنها زندگی را شروع کردم و امروز برای اولین بار بعد از مدتی به خانه مادربزرگم برگشتم. ایری که سه سال پیش پس از فوت پدربزرگش تنها زندگی می کرد، از سن خود ناامید بود.چنین دو نفر پس از یک غیبت طولانی از سر گرفتند.اری ناامید جسد نوه اش رنتارو را می گیرد...

واژینال مادر و پسر باعث فعالیت جنسی شد.یومی کازاما

من قبلا با آپلود ویدیوهای فضول ویدیوهای شهوانی امرار معاش می کردم، اما از آنجایی که تعداد بینندگان کم بود، تصمیم گرفتم از یک زن بالغ که همه توصیه می کردند عکس بگیرم... من هیچ آشنایی و ارتباطی ندارم، بنابراین تصمیم گرفتم که از مامانم عکس بگیر.در واقع بیشتر و بیشتر پر طرفدار شد w اما یه روز...به هیچ وجه...پدرم خیلی وقت بود تنها کار میکرد...نه...مامانم بود.. اوه... فریب دادن به من... و... من... در اتاق...البته...تعداد بینندگان چیزی بود که قبلا ندیده بودم...اما...من اصلا خوشحال نبودم...فقط شوکه شدم...حالت روحی من...دیوونه شد...

واقعیتی که همسرم توسط پدرشوهر و برادر شوهرش در آغوش گرفته شد ... هانا هارونا

راستش...این مدت داشتم دیوونه میشدم...از شوهر عزیزم متاسفم اما...پدرشوهرم روز...برادر شوهرم شب. ..من...هر کاری میکنم نمیتونم دو نفری که بدنمو میخوان رد کنم.نتونستم...

یک خواهر بی‌دفاع و زیبا که توسط یک برادر کوچک‌تر ماورایی لعنت شده است.ایمی فوکادا

ایمی فوکادا برای اولین بار پس از مدت ها در فیچ ظاهر شد!ایمی که به عنوان یک گراور فعال است، به خانه پدر و مادرش بازگشته است تا خود را شاداب کند.با این حال، والدینش به او می گویند که برادر کوچکترش، ساتوشی، حال خوبی ندارد و پس از تمسخر در مدرسه کنار کشیده است. در حالی که به تنهایی صحبت می کرد، متوجه شد که ساتوشی باکره است.وقتی سعی کردم جریان H را آموزش بدهم تا اعتماد به نفس ایجاد کنم، ساتوشی که خیلی هیجان زده بود مرا فراموش کرد و بعد از یک نوازش وحشتناک، آن را به صورت زنده وارد کردم.

روزهای محارم با مادرم در خانه پدر و مادرم جایی که تمام خانواده لانه را ترک کردند.ماکی تومودا

دای کوچکترین از سه خواهر و برادر است.از منظر مادرش مکی، او این تصور را داشت که کودکی راحت است، اما...یک بهار، دو برادر بزرگترش شغلی پیدا کردند و تنها زندگی کردند و پدرش را از خانه بیرون کردند.زمانی که خانه پر جنب و جوش او ناگهان ساکت می شود، مکی احساس از دست دادن می کند.دای با دیدن مادرش چنین احساس تنهایی و ناامیدی می کند و سعی می کند محبت مادرش را که تا به حال نتوانسته بود در انحصار خود درآورد، به دست آورد.

پدر بیرون می رود و در دو ثانیه رابطه جنسی دارد مادر و پسر یوکا میزونو

یوکا تنها پسرش کنتا را بسیار دوست داشت.من باید به جای شوهرم که جدا از خانه و کار دور از خانه زندگی می کند، عشقم را سرازیر می کردم و تنهایی ام را پرت می کردم.قبل از اینکه بفهمم، بیشتر به پسرم فکر کردم تا شوهرم، و حالا این رابطه زن و مرد شده است.حتی پس از پایان تکلیف مجردی شوهرش و گذراندن وقت با خانواده سه نفره‌اش، این روابط تیره ادامه یافت.لحظه ای که شوهرم دستش را روی دستگیره در ورودی می گذارد، شیره داغ عشق از اعماق بدن یوکا می ریزد.

دوست دختر سابقم از باشگاه دوومیدانی که پدر و مادرش دوباره ازدواج کردند و آثار آفتاب سوختگی دارند، خواهر شوهرم شد.ماناتسو میساکی

پدرم دوباره ازدواج کرد و یک خواهر کوچکتر به من داد که معلوم شد در همان مدرسه در باشگاه دوومیدانی نوجوان بود و دوست دختر سابقم که مرا رها کرد.با یاد قدیم سعی می کنم به تارا تارا نزدیک شوم اما با من برخورد نمی شود.یک روز که خواهرشوهرم از دوست پسرش جدا شد، اقدام به تزریق واژینال کرد!بدنی خوب ورزیده با آثار آفتاب سوختگی و سفت شدن فشار واژن.امروز چشمان والدینم را دزدیدم و دوست دختر سابقم را که خواهر کوچکم شد لعنت کردم! !

سه روز بدون برادرمرکوردی که با چوب گوشتی غیر از برادرم به شدت نفس نفس می زد.مووجیری کانام

«تو نمی توانی لباسی بپوشی که دکلت را نشان دهد!» من نمی توانم برادرم را که تا به حال جای پدرم بوده، رد کنم و زندگی ام را همان طور که هست می گذرانم.در همین حین مادرم در بیمارستان بستری بود و برادرم چند روزی در بیمارستان بود تا از مادرم مراقبت کند.در مدتی که من نبودم، دوستان و معلمان برادرم که با برادرم قرار ملاقات گذاشته بودند، یکی پس از دیگری به ملاقات می آمدند.من برای اولین بار آلت تناسلی غیر از برادرم می شناسم و زنده تر از برادرم هستم...

من شدم اسباب بازی یک مادر وسوسه زشت یک مادرشوهر زیبا!ساتومی سوزوکی

یک مادرشوهر زیبا با سبکی برجسته، ناامید شده بود، زیرا نمی توانست با شوهر پرمشغله خود زندگی کند.میل جنسی قوی با نگاه کردن به بادمجانی که سیاه می‌درخشد تحریک می‌شود و به شدت به خودارضایی می‌پردازد، اما این میل ارضا نمی‌شود و پسری که به خانه می‌آید خود را در معرض پسرش قرار می‌دهد و او را به طرز مرموزی دعوت می‌کند.با دانستن اینکه جی ○ پسرم بزرگ است، چشمانم را براق و شیطنت کردم و وقتی دیوانه دکاشین بلند شده بودم، پسرم را فراری دادم و با پسرم بازی کردم.یاران یک مادرشوهر زیبا که دیوانه لذت با یک خروس بزرگ در دهان است!

شوکو توکویاما به مادری پنجاه و چند ساله شلیک شد

مادر پنجاه ساله ای که می خواهد برای یافتن انگیزه در زندگی روزمره خسته کننده خود سر کار برود، از انتظار ملاقات در یک شغل پاره وقت ناامید می شود و دچار توهمات زشت می شود و به شدت خودارضایی می کند.پسرم که شاهد چنین زوال عقل پنجاه مادری بود، در بدنی رسیده و نرم شل شده، هیجانی تحریف شده را احساس می کند.تمایلات جنسی یک مادر پنجاه ساله که می خواهد به تدریج نعوظ سختی داشته باشد در حالی که توسط پسرش که مشتاق سینه های سفید و نرم و بیدمشک است گیج می شود.

امروز تو را در ناکا بیرون می گذارم تا باردار شوی... شوری یاماگوچی

مادری به نام شوری که پس از مرگ همسرش دخترش را به تنهایی بزرگ کرد.دخترم که با شکوه بزرگ شد ازدواج کرد اما با جوری زندگی کرد.اتفاقی که یک روز افتاد که من یک زندگی معمولی اما شاد داشتم.وقتی به زندگی شبانه دخترم و شوهرش نگاه می کنم، شوکه می شوم.داماد که شخصیتی لطیف و جدی دارد دخترش را با کمری خشن مثل جانور وحشی ماهی مرکب درست می کرد.با دیدن آن ظاهر [خاطرات تیراندازی با یاریمان با اعتیاد به سکس] زنده شد و میل جنسی غیرقابل کنترل شده است….

من فقط یک بار با مادرشوهرم دعوا کردم، اما بارها و بارها در زنای پدرشوهرش غرق می شدم... مینامی کوجیما

عروس مادرشوهرم خشن ... از صبح شوهرم مادرشوهر و همیشه طرف مادرشوهرم.تنها کسی که با من مهربان است پدرشوهرم است. «حتی نمی توانی از چاقوی آشپزخانه درست استفاده کنی؟» «فکر می کنم کی دوباره می توانم چهره نوه ام را ببینم.» «دوباره نمی توانم زباله ها را مرتب کنم!» سعی کردم پدرشوهرم را اغوا کنم.فکر می کردم می توانم در حس برتری غوطه ور شوم ... اما از شوهرم سازگارتر بودم و به وجد آمدم ... عاشق مرداب بی وفای خودم شدم و عاشق پدرشوهرم شدم . ...

سکس اگر فقط یک بار باشد اشکالی ندارد... ایمیکو سوگیوکا، مادری که همچنان توسط پسرش ماهی مرکب بود

«چون فقط یک بار...» حتی اگر او را سرزنش کنم یا به آرامی به او بگویم، به گوش پسر هیجان زده ام نمی رسد.هیچ راهی وجود ندارد که بتوانید با قدرت خود رقابت کنید.ایمیکو استعفا داد و تصمیم گرفت خواسته فرزندش را بپذیرد.این یک اشتباه یک بار است.آن را فراموش کنید و به زندگی روزمره خود بازگردید.به خودم گفتم و تصمیم گرفتم تحمل کنم.با این حال، برخلاف احساس من، بدنم به شدت به پیستون پسرم واکنش نشان می دهد.ایمیکو ناخودآگاه به پسرش چهره واقعی یک زن فحشا را نشان می دهد.

وسوسه دختر عروسم (میا) زمزمه کردن زن در حالت بالا من به لعنتی ادامه می دهم تا زمانی که تبدیل به یک احمق شدم ... میا ناناساوا

[هرچی بدتر باشه بهتر] [لذت غیر اخلاقی] عروسم میا دختر کثیفیه و خونش هم که وصل نباشه نمیتونه بابا بشه!نه!من آنقدر هیجان زده هستم که فکر می کنم ... "هی ... من تنهام چون امروز مامان ندارم ..." زمزمه زمزمه میا وسوسه ی زمزمه ای فوراً دلیلش را فرو ریخت! «تو از مامان بهتر می زنی!» «چرا داخلش نمی گذاری؟ یک بار دیگر!» الاغش را تکان داد و باسنش را به طرز ناشایستی تکان داد.من طاقت ندارم! !!

حتی مادرشوهرم هم می خواهد باردار شود.هانا هارونا

حنا که با دختر و شوهرش زندگی می کند، ناامید شده بود.چون صدای فعالیت های دخترم و شوهرش را شنیده بودم.خوبه که دختر و شوهرش حالشون خوبه ولی تنهایی خوابیدن زهرآلود بود.شب که از خواب بیدار شدم شاهد فعالیت های دخترم و همسرش بودم و طاقت نیاوردم و به خودم دلداری دادم.روزهایم را با نفرت از خود گذراندم، اما یک روز دیدم دامادم در اتاق نشیمن نشسته است.چند روز بعد گزارشی مبنی بر بارداری دخترم دریافت کردم.با اینکه خوشحال کننده است، حنا هم به این فکر افتاد که می خواهد از بچه دامادش باردار شود.

پدر و مادر و فرزند تنها در مسافرخانه چشمه آب گرم.من در یک سفر قبل از ازدواج مادرم را باردار کردم.یوشی میکی

من در جوانی پدرم را از دست دادم و با مادرم تنها زندگی کردم.زمان هایی بود که سخت گیر بود، اما به عنوان یک زن عاشق مادر زیبا و مهربانش شد.با این حال به نظر می رسد مادرم در تلاش است تا با مردی که در محل کار با او آشنا شده ازدواج مجدد کند و زندگی دومی را آغاز کند...یک روز مادرم را به عنوان جشن پیش از ازدواج با دو پدر و مادرم به یک سفر بهار گرم دعوت کردم. به منظور انتقال "عشق آینده" به جای "متشکرم برای گذشته"... ------------------------------------------------ -------------------- [زن بالغ / زن متاهل 2٪ تخفیف قسمت 30] به پایان رسید.برای مشتریانی که شرایط دریافت ویدیوی جایزه را دارند، ویدیوی جایزه به طور خودکار به محصول خریداری شده (ویدئو) در حدود 1 دسامبر (دوشنبه) اضافه می شود.تاریخ و زمان اضافه ممکن است تغییر کند و در زمان اضافه شدن تماس فردی برقرار نخواهد شد. * برای جزئیاتی مانند اطلاعات امتیاز اینجا را کلیک کنید --------------------------------------- --------------------------

اون موقع مادرشوهرم دعوت کرده بود... ریوکا آئویاما

همسرم باردار است و به زودی زایمان خواهد کرد.زوج ما با مادرشوهرم که با ما زندگی می کند به بیمارستان رفتند.اما هنوز اثری از تولد نبود و من و مادرشوهرم به خانه برگشتیم.موقع شام، مادرشوهرم گفت هنوز مشکلی نیست و با هم مشروب خوردیم.وقتی گفتم به نظر می رسد دارم کار اشتباهی انجام می دهم، مادرشوهرم سعی کرد کار اشتباه تری انجام دهد و مرا بوسید.بوسه مادرشوهرم تحریک کننده و تحریک کننده بود و من با همسرم اشتباه گرفته بودم و بلافاصله نعوظ گرفتم.بعد مادرشوهرم با خوشحالی خروسم را مکید و آرام آرام مکید.مادرشوهرم که دوباره آن را می مکد که غیر قابل تحمل از کار اخراج شده است.بعد همسرم به من زنگ زد.با عجله بیرون رفتم، اما مادرشوهرم با خوشحالی صورتش را در فاق من فرو کرد و شروع به لیسیدن من کرد...

مادر جایگزین یوشی میکی

برای بچه دار شدن خیلی تلاش می کردم اما به راحتی نمی توانستم بچه دار شوم و وقتی آن را چک کردم دخترم به اصطلاح نابارور بود.یک واقعیت غم انگیز که یک زوج دختر دریانوردی آرام با آن روبرو شدند.زوج دختر پس از نگرانی در مورد مشکلات خود به نتیجه خاصی رسیدند.یک شب دختر و شوهرش با حالتی موقر به مادرشان خیره شده بودند.گواهی ناباروری در دست است.دختر به مادرش که از این ناگهانی ناراحت شده بود گفت.من می خواهم مادرم فرزندم را به دنیا بیاورد.

داماد ماکو اودا به دنبال تاریک های بزرگ بیش از حد زشت مادرشوهر است

با اینکه دختری متاهل دارد، مادرشوهرش ماکو هنوز در اوج زندگی اش به سر می برد.ماکو با الهام از یک زن و شوهر صمیمی، میل جنسی داشت، اما رابطه او با شوهرش از قبل سرد شده بود.چوب گوشت عصبانی داماد به ماکو نزدیک می شود که از چنین ناامیدی رنج می برد!هدف داماد بدن پخته ماکو و سینه های بزرگ وحشیانه است!ماکو که با شتاب هل داده شده و گرفتار دامادش شده، همچنان در خانواده اش پنهان می شود و در همدستی با دامادش غرق می شود.Cunnilingus در حمام، آموزش ویبراتور در اتاق نشیمن، و Cum shot واژن در اتاق خواب!دو نفری که همدیگر را دوست دارند و در تمام خانه همدیگر را دوست دارند، یک امر ممنوعه خانگی زاییده شهوت غیرقابل کنترل!

پوست نرم مادر ~مادر و پسر غرق شده در هوس~ یوکا میزونو

یوتو، پسری که ازدواج مجدد مادرش یوکا را دوست ندارد.دلیلش هم این است که او که مدت زیادی با مادر و فرزندش زندگی می کند، او را بیش از یک خویشاوند می بیند.با این حال، وقتی یوتو شاهد رابطه یوکا با پدر جدیدش است، غرق در حسادت می شود.یوکا از ظاهر پسرش که تشنه عشق است دلشکسته می شود و به آرامی او را راهنمایی می کند تا به عنوان یک مادر و یک زن تبدیل به یک مرد بالغ شود.اگرچه آنها می دانند که رابطه آنها غیرقابل بخشش است، اما این دو غرق در شهوتی هستند که فراتر از احساسات خانواده نزدیک آنها است ...

«آیا عمه ای را دوست داری که شبیه مادرت باشد؟» ساکی اویشی، وقتی مادرش را در حال تماشای یک ویدیوی بزرگسالان بالغ گرفتار کرد

اون بچه داره دوباره اینکارو میکنه...ساکی از پسرش که در خودارضایی غرق شده بود متنفر بود.فکر می‌کنم کمکی نمی‌شود چون تقریباً سنم است، اما با اینکه هر روز مثل میمون رفتار شود غیرقابل تحمل است.در نهایت آنها به اقدامات سختگیرانه ای مانند مصادره تلفن های هوشمند متوسل شدند.با این حال، ویدئوهای وابسته به عشق شهوانی موجود در گوشی هوشمند توقیف شده، همه آثاری بودند که زنان هم نسل ساکی را نشان می دادند.خروسی هست که جلوی تو توسط زنی بالغ مثل من هیجان زده می شود.وقتی او این واقعیت را می‌فهمد، یک میل ممنوع در ساکی جوانه می‌زند.

مادر جایگزین دوباره چیساتو شدا

چند سال پس از اینکه چیساتو دخترش را به عنوان یک جانشین به دنیا آورد.رابطه او با دامادش به طور طبیعی پایان یافت و او دوباره به زندگی مجردی خود بازگشت.در آن لحظه زوج خواهر و دختر با چهره ای غمگین در مقابل چیساتو ظاهر شدند.و من به چیساتو گفتم که می‌خواهم او هم مثل خواهرش جانشین من باشد.چشمان چیساتو به شدت سیاه بود، اما چاره ای جز تکان دادن سرش به صورت عمودی نداشت، زیرا نمی خواست چهره غمگین موماتسو را ببیند.پس از آن، دختر پریود مادرش چیساتو را پرسید و تاریخ لانه گزینی احتمالی را بررسی کرد.سه نفر در اتاق خواب با نگاهی پرتنش.در حالی که دخترم در حال تماشا است، عمل چیساتو و خواهر شوهرم شروع می شود.چیساتو فکر کرد که نباید آن را احساس کند، اما دوباره با مرد جوان بی حس شد.هنگام دریافت اسپرم داماد در داخل، احساس کردم میل جنسی در خودم می جوشد.با خیال راحت کاشته شد و خواهرم و شوهرش بچه سالمی دارند.چیساتو به او خیره می شود، اما نگاهش به خواهر شوهرش است...

رابطه مادر و پسر با پسری که نمی تواند به عقب برگردد امی تودا

پدر بیولوژیک من با بدهی زیادی از دنیا رفت و ما مادر و فرزند مجبور شدیم در فقر شدید زندگی کنیم.چند سال بعد مردی در مقابل بدهی مادرش ظاهر شد و آن مرد شریک ازدواج مجدد مادرش شد.درست زمانی که فکر کردم بالاخره ما مادر و فرزند می توانیم خوشحال باشیم، پدرشوهرم بیکار شد و مست شد.از پدرشوهرم که از روز الکل می‌نوشید و مادرم را فحش می‌داد، احساس انزجار کردم.پدرشوهرم که دنبال کار نبود، مادرم را به تن فروشی واداشت.من از این واقعیت غافل بودم و به مادرم توصیه کردم که از پدرشوهرم جدا شود، اما مادرم تصمیم نگرفت.یک روز که به خانه آمدم، پدر شوهرم دوربین فیلمبرداری در دست داشت و از خودارضایی مادرم فیلم می گرفت.پدرشوهرم با وجود تعجب من دست مادرم را گرفت و کم کم فاق مرا لمس کرد و به پسرم دستور داد این کار را انجام دهد.مادرم از این کار بدش می آید، اما من با دیدن او یکدفعه بلند شدم و به دهان مادرم شلیک کردم.انزجار و گناه، اما هیجانی وصف ناپذیر را احساس کردم.آن شب مادرم که معمولا مشروب نمی خورد، مشروب زیادی می خورد.مادرم زمزمه کرد: متاسفم.بدون اینکه چیزی بگم به اتاقم رفتم.اواخر شب که در اتاقم باز شد، مادرم بدون هیچ حرفی وارد شد...

من مخفیانه مادرش را لعنت می کنم ... اری تاکیگاوا

جیبون با او که نیم سال است با او رابطه برقرار کرده است، اوقات خوشی را سپری می کند، اما در واقع مخفیانه با مادرش رابطه جنسی داشته است.نمی دانم آیا آغاز همه چیز درست قبل از شانس انسان بوده است...مادری زیبا با مهربانی از جیبون استقبال کرد و در زمانی که او نبود به دیدارش رفت.در حالی که داشتیم تنها می گذروندیم یه جورایی خارش داره اما هم جیبون هم مامان کم کم زن و مرد شد... جفت ممنوع بدون گفتن...

حتی مادرشوهرم هم می خواهد باردار شود.شیوری سوکادا

من پارسال شوهرم رو از دست دادم و الان به پیشنهاد دخترم با دخترم و شوهرش زندگی میکنم... دامادم با کمال میل قبول کرد... در مورد اینکه چرا دامادم بیا یه همچین کاری... خب... میل جنسی آی سی خیلی قویه ولی...

من قصد دارم خواهر بزرگتر پسر عمویم را ببینم که برای اولین بار در 5 سال گذشته با دیک من شوخی کرد ... "امروز آمدم رابطه جنسی داشته باشم" Kanon Kanade

"من اینجا آمدم زیرا می خواهم امروز رابطه جنسی داشته باشم!برای اولین بار تصمیم گرفتم خواهر بزرگتر باشم! رکورد رشد ترومای من که فریاد می زند و حمله می کند.ماشه 5 سال پیش بود... وقتی پسر عموی شیطونم موقع بازی با دیکم خراب شد انزال کردم.از آن زمان به یاد روزهایی افتادم که نمی‌توانستم دست از خودارضایی بردارم... اما نمی‌توانستم دخترخاله‌ام را طوری ببینم که انگار از من دوری می‌کند... «دیگر نمی‌توانم این کار را انجام دهم... می‌خواهم این کار را انجام دهم. تا آخر ... می خواهم اندام تناسلی ام را لیس بزنم!من می خواهم خروس را وارد کنم! ] تصمیمم را گرفتم و از خانه زدم بیرون.

در حالی که وجود شوهرش سوسو می زد، پدرشوهرش عرق کرده و او را لیس می زد... ریری ناناتسوموری

شوهر خیانت نمی کرداما من….من با پدر و مادر شوهرم در یک خانه دو خانواده زندگی می کردم، اما مادرشوهرم ناگهان خانه را ترک کرد و شوهرم از من پنهان شد و تلفنی مشکوک دریافت کرد.قرص های خواب آور سرو می شود و بدن بی جنسیت و ناامید لیسیده و تحقیر می شود. "شوهرم داره به من خیانت میکنه...من تنهام..." من بدترین کسی هستم که حس میکنم پدرشوهرم داره لعنتم میکنه در حالی که چشمای شوهرم رو میدزدم...با این حال، خیانت شوهرش یک سوء تفاهم است...

سه روز تنها با خواهر بی خونم!من همیشه رابطه جنسی داشتم! !ایچیکا ماتسوموتو

مادرم دوباره ازدواج کرد و من یک برادر دارم که فامیلی خونی ندارد.اولش نگران بودم که بتونم با برادر بزرگم کنار بیام ولی الان انقدر با هم کنار میایم که بیشتر از خواهر و برادر شده!من معمولا چشم پدر و مادرم را می دزدم و با برادرم شیطنت می کنم اما پدر و مادرم به خاطر مراسم یادبود مجبور شدند 3 روز خانه را ترک کنند...من واقعا مشتاقانه منتظر سه روز با برادرم هستم!