یک خاله مهربان و مهربان نانائو ناکانو که برادرزاده باکره خود را وادار کرد به دنبال کار به توکیو آمد و بدون اینکه به شوهرش بگوید او را لعنت کرد.
برادرزاده جوانی که در جستجوی شغل به توکیو آمده بود، اجازه یافت برای مدتی در خانه عمو و همسرش در توکیو بارگیری کند و هر روز به اداره امنیت شغلی می رفت.با این حال، برادرزاده که به سختی کار پیدا می کرد، هر روز نسبت به موعظه های تند عمویش بی تاب می شد.روزی برادرزاده ای که ناامید شده بود با توهم برهنگی عمه اش بدون حوصله خودارضایی کرد.عمه من شاهد صحنه بود و وحشت کرد، اما خاله مهربان و زیبا شروع به رفتار غیرمنتظره کرد...!