نتایج جستجو برای "": 88 نتیجه

من و سومین مرگ پدرشوهرم، خانه پدر و مادر همسرم و مادرشوهرم ناتسکوکو، دیوانه شدیم. 3 شب و 3 روز عرق آور بازگشت به خانه زندگی کرمپی-.ناتسوکو کایاما

در سومین سالگرد فوت پدرشوهرم، من و همسرم از تعطیلات اوبون استفاده کردیم تا به روستایی که مادرشوهرم زندگی می کرد، برگردیم.مادرشوهرم، ناتسوکو، همیشه مهربان است و سینه‌های چاقش را بدون محافظت در معرض دید قرار می‌دهد، بنابراین هر بار که به خانه می‌رفتم نمی‌توانستم دست از تپیدن بزنم.با وجود اینکه سعی کردم میل جنسی ام را از بین ببرم، همسرم با من برخورد نکرد و من با ناراحتی به استقبال روز یادبود رفتم.و من طبق توصیه الکل مینوشم و در حالت MAX میل جنسی به خواب میروم.و وقتی ناگهان از خواب بیدار شد، ناتسوکو را که در مقابل او قرار داشت با همسرش اشتباه گرفت و به او حمله کرد.

مادرشوهری که دوباره ازدواج کرده، سینه های بزرگی دارد که از لباسش نمی توان تصور کرد!مینامی شیراکاوا

[دنیای سینه های عمیق! !لحظه ای که با شکوه شیر رسیده از خواب بیدار شدم! ! ] فقط سینه های جوان و محکم همه چیز نبود! (1) نرمی بی بدیل (2) تکان دادن استثنایی! سینه های دهه 30 همه کاملاً متعادل هستند! !قانون حتی علیه مادرشوهری که از آن متنفر است فعال شد!با اینکه به عنوان یکی از اعضای خانواده شناخته نشد، اما بلافاصله با قدرت تخریب فوق العاده جلوی چشمانش افتاد!اگر بتوانید چنین لطف عالی Icup را دریافت کنید، ترجیح می دهم یک خانواده باشم!

با اشتباه گرفتن الاغ مادرشوهرم خفته با الاغ همسرم، بلافاصله بدون اینکه بدانم مادرشوهرم است، آن را وارد کردم.مومو مینامی

«چرا اینجایی مادرشوهر!» قرار بود رابطه جنسی آشتی با همسر محبوبی که دعوا کرده بود، اما به اشتباه به مادر عروس وارد شد!دامادی که چاره ای جز ناامیدی ندارد که در حالی که از یک باسن بزرگ پر از گوشت زیبا به پشت لذت می برد، یک سفت واژینال سفت انجام داده است.آنها عهد کردند که همدیگر را در همانجا فراموش کنند، اما دور دوم زمانی آغاز می شود که مادرشوهر مگومی چاق و لاغری که مجذوب اوج لذتی می شود که مدت هاست احساس نکرده است!

مادرشوهر، خیلی بهتر از همسرم... ریوکا آئویاما

من با پدر و مادرم زندگی می کنم.پدر و مادر شوهرم با من خوب بودند، اما همسرم کمی سرد شد.بعد از مدت ها او را به بازی دعوت کردم اما او به بازی معتاد شد و نپذیرفت.در راه رفتن به اتاق نشیمن با احساس ناامیدی، لباس زیر مادرشوهرم را در حمام دیدم.وقتی لباس زیر را با تکان کمی بو می کشم، بوی مادرشوهرم می آید.دیوونه شده بودم و داشتم فاقم رو کنترل میکردم.بعد مادرشوهرم آمد و من با عجله پایین تنم را پنهان کردم.بعد از سکوت، مادرشوهرم در راه بود و به آرامی فاق مرا لمس کرد.فاقی که یک لحظه پژمرده شده بود سفت شد و مادرشوهرم صورتش را در فاق من فرو کرد و آرام آرام شروع به مکیدن کرد و گفت این راز فقط برای امروز است.

با اشتباه گرفتن الاغ مادرشوهرم خفته با الاغ همسرم، بلافاصله بدون اینکه بدانم مادرشوهرم است، آن را وارد کردم.ساکی اویشی

رابطه جنسی آشتی که باید برای یک همسر عزیز تنظیم می شد.واژن آکیرا سفت‌تر از حد معمول بود و در حالی که از احساس راحتی احساس ناراحتی می‌کرد، حتی یک شات واژن انجام داد.با این حال، اگر به چهره دقت کنید ... مادر عروس بود که آنجا بود .... «آقای مادرشوهر؟ چرا اینجایی!؟» وقتی با عجله عذرخواهی کردم، مادرشوهرم که سال‌ها بی‌جنس بود، سینه‌های بزرگ بالغ و باسن‌های گوشتی‌اش را نشان داد. نرم

نامادری چسبنده وقتی فرزند شوهرم توسط یک پیستون آهسته چسبناک آیاکا ماکیمورا سوراخ شد، بدون اینکه بتوانم صحبت کنم کاملاً زمین خوردم

آیاکا بعد از ازدواج مجدد مشغول کار شوهرش بوده و نیم سال است که از او مراقبت نمی شود.این یک روال روزانه بود که بی سر و صدا از ناامیدی که در کنار شوهرم انباشته شده بود تسکین دهم.با این حال، او توسط دامادش که حماقت آیاکا را تماشا می کرد، تحت فشار قرار می گیرد. _اشکالی نداره نگران نباش از امروز به جای پدرم حال تو رو خوب می کنم.این عمل تشدید می شود و در نهایت تبدیل به یک هارو در کنار شوهرش می شود.

من حتی اگر دهانم پاره شده باشد نمی توانم به همسرم بگویم، باورم نمی شود که مادرشوهرم را باردار کردم. -من خودم را در یک سفر بهار گرم به مدت 1 روز و 2 شب گم کردم. - آرامش خاطر

"Kenichi-kun، لطفا... می توانید یک ماه قبل از سفر پرهیز کنید؟"باید یک سفر بهار آب گرم بدون خانواده می بود، اما او از آن استفاده کرد و از او خواستند با همسرش بچه دار شوند.با این حال، همسرم علاقه ای به بچه دار شدن ندارد و هر چند بار او را دعوت کنم، امتناع می کند... بالاخره مست می شوم.من که نمی توانستم از شدت درد به خواب بروم، اواخر شب در اطراف مسافرخانه سرگردان بودم و سعی می کردم حواسم را پرت کنم.

مادرشوهر، خیلی بهتر از همسرم... نوریکو یادا

من با ماسو در خانه پدر و مادر همسرم زندگی می کنم.با اینکه از همسرم که اجازه نمی دهد ناراضی هستم اما به لطف مادرشوهر مهربانم توانستم تمام تلاشم را انجام دهم.مادرشوهرم نوریکو سان زنی چاق و زیباست و من با چشمانم او را تعقیب می کردم.وقتی پدرشوهرم به شوخی به من گفت که با او درگیر نشو، من بیشتر از همیشه تعجب کردم زیرا فکر می کردم گرفتار شده ام، اما خندیدم و آن را پنهان کردم.شب مادرشوهرم میره دستشویی.مخفیانه به حمام رفتم تا به حمام مادرشوهرم نگاه کنم.سپس مادرشوهرم بدن خودش را به دست گرفت و طوری خودارضایی کرد که انگار می خواهد آن را به من نشان دهد.دیگر طاقت نیاوردم و در را باز کردم و مادرشوهرم را بغل کردم.همه چیز رو به مادرشوهرم دیدم که مقاومت کرد و وقتی گفتم طاقت ندارم گفتم فقط این دفعه بود با دست و دهنم این کارو کردم.فردای آن روز که همه بیرون بودند و مادرشوهرم تنها بود، به خانه آمدم.مادرشوهر متعجب را از بالای لباس نوازش کنید.وقتی برای نادیده گرفتن مادرشوهر مقاومم لباس هایم را درآوردم و فاقم را لمس کردم، لباس زیرم کثیف بود از آب عشق.چوب گوشتی را داخل مادرشوهرم فرو کردم که با وجود اینکه دوست نداشت، واکنش حساسی نشان داد.پیستون ساختم تا لذت ببرم که مادرشوهرم اوج می گرفت و من هم شلیک کردم.وقتی گوشت چکه شده را در دهان مادرشوهرم گذاشتم، قطره هایم را با چهره ای کمی شاد که به نظر می رسید به دردسر افتاده بود، مکید...

حتی مادرشوهرم هم می خواهد باردار شود.کوبایاکاوا ریکو

ریکو که با دختر و شوهرش زندگی می کند، ناامید شده بود.چون صدای فعالیت های دخترم و شوهرش را شنیده بودم.خوب است که رابطه دختر و شوهرش خوب است، اما برای ریکو که تنها می خوابد زهرآگین بود.ریکو که شب از خواب بیدار شده بود، شاهد فعالیت های دختر و همسرش بود و طاقت نیاورد و به خود دلداری داد.روزهایم را در حالی می گذراندم که در حال بیزاری از خود بودم، اما یک روز ریکو که شاهد نشستن دامادش در اتاق نشیمن بود، دامادش را دعوت کرد و رابطه برقرار کرد.با این حال، رابطه با ریکو زمانی به پایان می رسد که دخترش به خیانت دامادش مشکوک شود.با این حال، بدن ریکو که یک بار روشن شده، راضی به خودارضایی نمی شود و ریکو از جفت گیری داغ با دامادش اجتناب می کند...

من برای اولین بار دوست دختر داشتم، بنابراین تصمیم گرفتم با مادرشوهرم شوری یاماگوچی تمرین سکس و سکس واژینال انجام دهم.

من برای اولین بار او را گرفتم ...با این حال، من به عنوان یک باکره که هیچ تجربه ای در مورد زنان ندارم، نمی دانم برای خوشحال کردن یک دختر چه کار کنم...در چنین مواقعی تنها کسی که می توانید با او صحبت کنید مادر شوهرتان است.سپس یک پیشنهاد تکان دهنده، "می خواهی باکرگی ام را دور بریزم؟"ارتباط خونی نداره ولی با مادرشوهرم...به خاطر او، بر انزال زودرس غلبه کردم و تمرین کردم که او را تقدیر کنم.اما بعد از تمرین جنسی متوجه شدم ...مادرشوهر، من... بدون مادرشوهرم نمی توانم هیجان زده (نعوظ) شوم!

بعد از جشن فارغ التحصیلی ... هدیه مادرشوهرت به تو که بالغ شدی.کانا میتو

یوجی وارد یک مدرسه خصوصی دور از خانه والدینش شد و در یک خوابگاه زندگی می کرد.سه سال گذشت و جشن فارغ التحصیلی نزدیک است.پدرم و شریک ازدواج مجددم کانا در خانه پدر و مادرم زندگی می کردند، اما من فقط وقتی به خانه رسیدم آنها را ملاقات کردم.بنابراین برای یوجی، کانا بیشتر یک زن رویایی بود تا یک مادر.کانا به جشن فارغ التحصیلی آمد! ?یوجی را صدا زدم که بدون اینکه چیزی بداند به خانه آمده بود.سپس کانا به یوجی که نمی‌توانست شادی خود را پنهان کند، بوی ملایمی داد و گفت: "بیا فقط با ما دو نفر جشن بگیریم. ' با یک لبخند…

شریک ازدواج جدید پدرم بیش از حد ضربه می زد و من فاصله می گرفتم مادرشوهرم آیاکا ماکیمورا ناخودآگاه با بدنی چاق به من نزدیک شد تا سعی کند با من تماس فیزیکی برقرار کند.

سه ماه است که من با شریک ازدواج مجدد پدرم، آیاکا زندگی می کنم.آیاکا سان همیشه با من مهربان است، اما چهره، بدن و شخصیت او بسیار چشمگیر است، بنابراین من نتوانستم با او خوب کنار بیایم.یک روز ایاکا سان ناگهان وارد حمام شد و گفت: "این یک پوسته پدر و مادر است" تا فاصله بین من و من را کوتاه کند...!نمی‌توانستم عقلم را کنترل کنم و نمی‌توانستم سینه‌های چاق او را بمکم.بعد از اون رابطه من و آیاکا کاملا عوض شد...

داماد مادرشوهر هونوکا ناکایاما که توسط داماد قوی جنسی اش ذوب شد

چند سال بعد از مرگ شوهرم.هونوکا که به تنهایی خوابیدن عادت کرده است، از سوی دخترش و همسرش اصرار کرد که با هم زندگی کنند.یک شب، هونوکا به طور اتفاقی شاهد خودارضایی دامادش بود.هونوکا مجذوب صحنه آلت تناسلی مردانه بود که برای اولین بار پس از مدت ها مشاهده کرد و شلیک قوی و شدید.چند روز بعد دخترش بیرون رفت و هونوکا لباس‌های شسته‌شده را برداشت و به اتاق دخترش و شوهرش برد.بعد دامادم داشت چرت می زد.هونوکا سعی می کند فوتون را روی او بگذارد، اما نگران فاق برآمده دامادش می شود.همان طور که روی شلوارم را لمس کردم تا داخل آن مکیده شود، احساس می کردم که ورم می کند.وقتی شلوارم را پایین انداختم و چانه خامم را گرفتم، به آرامی با نوک زبانم آن را لمس کردم.هونوکا که به چیزی که با تکان دادن واکنش نشان می داد علاقه مند شد، در آن جذب شد و آن را با تمام وجود می مکید.وقتی فکر کردم که مبهوت شدم، مایعی کدر به دهان هونوکا فوران کرد.هونوکا مسحور شده بود اما بعد از تمیز کردنش سریع از اتاق خارج شد...

من شدم اسباب بازی یک مادر وسوسه زشت یک مادرشوهر زیبا!ساتومی سوزوکی

یک مادرشوهر زیبا با سبکی برجسته، ناامید شده بود، زیرا نمی توانست با شوهر پرمشغله خود زندگی کند.میل جنسی قوی با نگاه کردن به بادمجانی که سیاه می‌درخشد تحریک می‌شود و به شدت به خودارضایی می‌پردازد، اما این میل ارضا نمی‌شود و پسری که به خانه می‌آید خود را در معرض پسرش قرار می‌دهد و او را به طرز مرموزی دعوت می‌کند.با دانستن اینکه جی ○ پسرم بزرگ است، چشمانم را براق و شیطنت کردم و وقتی دیوانه دکاشین بلند شده بودم، پسرم را فراری دادم و با پسرم بازی کردم.یاران یک مادرشوهر زیبا که دیوانه لذت با یک خروس بزرگ در دهان است!

مادرشوهر، خیلی بهتر از همسرم... هانا هارونا

بعد از مدت ها برای اولین بار از همسرم دعوت کردم که بازیگری کند، اما نپذیرفتم.در آن زمان مادرشوهرم به دیدن ما آمد.مادرشوهرم مثل همیشه زیبا بود و من به سینه های بزرگش خیره شده بودم.اون شب تو حموم لباس زیر مادرشوهرم توی چشمم فرو رفت و وقتی با کمی هیجان بوی لباس زیر رو حس کردم دیوونه فاقم شدم.بعد مادرشوهرم اومد و آروم دستی به فاقم زد و گفت تو راهه و صورتشو تو فاقم فرو کرد که فقط برای امروز محرم بود و آروم شروع کرد به مکیدن...

دعوت غیرقابل تحمل یک مادرشوهر برای همیشه خواستن دیک بزرگ دامادش آنکو کوماتسو

مادری که با دخترش و شوهرش که با هم زندگی کرده اند، اوقات خوشی را می گذراند تا برای خانه خودشان پول پس انداز کنند.با این حال، همسرش که از او بزرگتر است، کاهش میل جنسی دارد و او همچنان روزهای تنهایی را برای آرامش می گذراند.در آن زمان، کیو که مخفیانه به خودارضایی نگاه می کرد، مجذوب دامادش، کویچی شد که یک پورت دکاچی ○ کمیاب داشت.کویچی که نتوانست در برابر حماقت مادرشوهر خود مقاومت کند، که بارها به اوج رسیده بود، نمی توانست بدون او زندگی کند.

دعوت مادرشوهر همیشه، خواستن خروس بزرگ داماد مینامی یاسو

مینامی در کنار همسر و دختر مورد علاقه اش با خوشی زندگی می کند، اما شب به شب خودارضایی به یک عادت تبدیل شده است.و در مورد داماد من تسویوشی که روزهایش را با نگاه کردن به او و دلداری دادن به او می گذراند، همین طور است.مینامی که مجذوب پورت دکاچی ○ خود شده است، هر بار او را اذیت و وسوسه می کند.داماد نمی تواند در برابر دعوت چنین مادرشوهری مقاومت کند و آن دو روز و شب لذت ها را می بلعند.

بعد از جشن فارغ التحصیلی ... هدیه مادرشوهرت به تو که بالغ شدی.زن بالغ زیبای انحصاری مدونا خروج خود را با جذابیت جنسی براق جشن می گیرد.مایکو آیاسه

یوجی در حالی که زندگی مدرسه ای دارد در یک خوابگاه دانشجویی زندگی می کند.سه سال در یک چشم به هم زدن گذشت و جشن فارغ التحصیلی در راه است...در راه بازگشت به خانه از جشن فارغ التحصیلی که خانواده ام دور بودند، کمی احساس تنهایی می کردم، اما مادرشوهرم، مایکو، با لبخند آمد.او برای جشن گرفتن با مادرشوهرش که چیزی فراتر از یک احساس خانوادگی دارد هیجان زده است.مایکو به آرامی او را در بر می گیرد و می گوید: "این هدیه ای است برای تو که بزرگ شده ای" و یوجی قدمی به سوی بزرگسالی برمی دارد.

داماد مادرشوهر سومیره شیراتوری که توسط داماد قوی جنسی اش ذوب شد

سومیره که شوهرش را از دست داده و با دختر و شوهرش زندگی می کند.یک روز صبح تصادفاً شاهد فاق دامادم بودم.من قبلا هرگز متوجه آن نشده بودم، اما آنقدر کنجکاو هستم که نمی توانم دوبار به آن نگاه نکنم.و چند روز بعدبه دامادی برخوردم که چرت می زد، اما سومیره با اینکه خواب بود به سمت فاق که به شدت ورم کرده بود کشیده شد و فاق دامادش را می مکید.همون شب وقتی به تنهایی داشتم خودارضایی میکردم و حس فاق دامادم رو در روز یادم میومد، دامادم ظاهر شد...

حتی مادرشوهرم هم می خواهد باردار شود.شیوری سوکادا

من پارسال شوهرم رو از دست دادم و الان به پیشنهاد دخترم با دخترم و شوهرش زندگی میکنم... دامادم با کمال میل قبول کرد... در مورد اینکه چرا دامادم بیا یه همچین کاری... خب... میل جنسی آی سی خیلی قویه ولی...

بعد از جشن فارغ التحصیلی ... هدیه ای از طرف مادرشوهرم به شما در بزرگسالی.زن بالغ زیبای انحصاری مدونا شروع را با جذابیت جنسی درخشان جشن می گیرد.ریریکو کینوشیتا

تومویوکی که خانه والدینش را ترک کرد و دوران تحصیلی خود را به تنهایی در یک خوابگاه گذراند.سه سال در یک چشم به هم زدن گذشت و بالاخره جشن فارغ التحصیلی فرا رسید.وقتی با دوستم آخرین مسیر مدرسه را می رفتیم، ناگهان زنی ظاهر شد.لبخندی زیبا مملو از مهربانی... این مادرشوهرش ریریکو بود که مخفیانه آمده بود تا رفتن تومویوکی را جشن بگیرد.سپس تومویوکی ریریکو را که بیش از حد مشروب نوشیده بود به محل اقامت خود می برد و می گوید: "امروز یک جشن است." ------------------------------------------------ -------------------- ورود و یک ویدیوی محدود ویژه به مشتریانی که کار مورد نظر را خریداری کرده اند ارائه می شود! [نمای کلی کمپین حاضر] اگر در طول دوره کاری با علامت [زن بالغ / زن متاهل 3% تخفیف شماره XX] خریداری کنید، با توجه به تعداد خریدها، یک ویدیوی جایزه دریافت خواهید کرد.ورود به کمپین برای دریافت فیلم جایزه الزامی است.لطفاً صفحه ویژه را برای جزئیات کمپین مانند امتیاز خرید و ثبت نام بررسی کنید. [یادداشت] ・ برای دریافت هدیه باید در دوره فروش وارد صفحه ویژه شوید.・در طول دوره فروش، محصولات هدف هر XX جایگزین خواهند شد.・ ویدیوهای ماهانه برای کمپین واجد شرایط نیستند. ------------------------------------------------ --------------------

"من روی سینه ام..." یوکاری اوریهارا در حال حمام کردن رابطه جنسی با مادرشوهر بی تنه فوق العاده

سینه ام را می زنم به کمرم... یک هفته از سفر کاری همسرم که با هم کار می کنند.مادرشوهر با هیکل چاق و چاق به کنجی آمد که بی انگیزه برای انجام کارهای خانه روزگار می گذراند.با وجود اینکه قرار است کمرم را توسط مادرشوهر دلسوزم بشویم، نمی‌توانم از احساس سینه‌هایم که بیش از حد نرم هستند، نعوظ نداشته باشم.با این حال، او به جای اینکه از مادرشوهرم متنفر باشد، من را در سینه های بزرگ H-Cup پیچید.

حتی مادرشوهرم هم می خواهد باردار شود.کاسومی ایکیا

من پارسال شوهرم رو از دست دادم و الان به پیشنهاد دخترم با دخترم و شوهرش زندگی میکنم... دامادم با کمال میل قبول کرد... در مورد اینکه چرا دامادم بیا یه همچین کاری... خب... میل جنسی آی سی خیلی قویه ولی...

اون موقع مادرشوهرم دعوت کرده بود... ریوکا آئویاما

همسرم باردار است و به زودی زایمان خواهد کرد.زوج ما با مادرشوهرم که با ما زندگی می کند به بیمارستان رفتند.اما هنوز اثری از تولد نبود و من و مادرشوهرم به خانه برگشتیم.موقع شام، مادرشوهرم گفت هنوز مشکلی نیست و با هم مشروب خوردیم.وقتی گفتم به نظر می رسد دارم کار اشتباهی انجام می دهم، مادرشوهرم سعی کرد کار اشتباه تری انجام دهد و مرا بوسید.بوسه مادرشوهرم تحریک کننده و تحریک کننده بود و من با همسرم اشتباه گرفته بودم و بلافاصله نعوظ گرفتم.بعد مادرشوهرم با خوشحالی خروسم را مکید و آرام آرام مکید.مادرشوهرم که دوباره آن را می مکد که غیر قابل تحمل از کار اخراج شده است.بعد همسرم به من زنگ زد.با عجله بیرون رفتم، اما مادرشوهرم با خوشحالی صورتش را در فاق من فرو کرد و شروع به لیسیدن من کرد...

حتی مادرشوهرم هم می خواهد باردار شود.شوتا چیساتو

چیساتو با دختر و شوهرش زندگی می کند.خانواده سه نفره با هم در هماهنگی زندگی می کردند.چیساتو که نمی‌توانست شب دیروقت بخوابد، متوجه نشت صدایی از اتاق خواب دخترش شد.وقتی یواشکی نگاه می کنم، دخترم و شوهرش مشغول کار هستند.به اتاقم برگشتم و فکر کردم که با هم رابطه خوبی داریم.با این حال، بدن چیساتو از کاری که هر شب انجام می شد، درد می کرد...

G Cup مادرشوهر پسر تکراری خود را یوریکا آئوی گمراه می کند

پسر ناتنی شوهرم، یویچی، یک سال کالج را تکرار کرده است.اولش که ازدواج کردم باهاش ​​رابطه خوبی داشتم اما بعد از یک سال تکرار حتی باهام حرف نمیزنه.اما دلیلش من بودمدر واقع، به نظر می رسد یویچی نمی تواند سینه های جی کاپ من را از ذهنش بیرون کند و به نظر می رسد که او قادر به مطالعه نبود.برای یویچی متاسفم و تصمیم گرفتم به آرزویش برسم...

حتی مادرشوهرم هم می خواهد باردار شود.یوریکو تاکازونو

یوریکو که شوهرش را از دست داده تصمیم گرفت با دخترش و همسرش زندگی کند.یوریکو که نتوانسته بود تا دیر وقت شب بخوابد، متوجه نشت صدا از اتاق خواب زوج دخترش شد و مخفیانه به آن نگاه کرد و دخترش و شوهرش مشغول کار بودند.و چند روز بعد، یوریکو در حالی که به طور مخفیانه به فعالیت های زوج دختر نگاه می کرد، در حال خودارضایی بود.بعداً، در حالی که دخترم در سفر بود، وقتی از دامادش پرسیدم، او به تنهایی فاق خود را در دست داشت.یوریکو وانمود می کند که یک تصادف است و وارد اتاق داماد می شود.او به آرامی لبخند زد و گفت برای داماد خجالتی اش اشکالی ندارد...

من حتی اگر دهانم پاره شده باشد نمی توانم به همسرم بگویم، باورم نمی شود که مادرشوهرم را باردار کردم. -من خودم را در یک سفر بهار گرم به مدت 1 روز و 2 شب گم کردم. - آی کانو

"هی سوباسا کون... بچه چطوره؟"ما بچه می‌خواهیم اما زوجی هستیم که نمی‌توانیم با هم بچه‌سازی کنیم.با پیشنهاد پدرشوهرم به یک سفر خانوادگی بهار گرم دعوت شدیم.هدف این است که یک کودک در یک مقصد سفر، و حتی یک ماه پرهیز.با این حال، همسرم خیلی هیجان زده است که در سفر بچه دار شود.فکر می‌کردم حمام می‌کنم و آرام می‌شوم، اما اتفاقاً شاهد ظاهر اغواکننده حمام مادرشوهرم بودم.

من حتی اگر دهانم پاره شده باشد نمی توانم به همسرم بگویم، باورم نمی شود که مادرشوهرم را باردار کردم. -من خودم را در یک سفر بهار گرم به مدت 1 روز و 2 شب گم کردم. - هاتسونه مینیوری

همسر و مادرشوهرم که از طرفداران پر و پا قرص بت چشمه آب گرم "سوکای اونپو" هستند، فهمیدند که ماه آینده به چشمه آب گرم نزدیک می آیند، بنابراین خانواده چهار نفره تصمیم گرفتند به یک سفر بهار آب گرم بروند. .با این حال، پدرشوهرش از او می خواهد که از فضای چشمه های آب گرم برای بچه دار شدن استفاده کند و به او دستور می دهند یک ماه قبل از سفر زندگی پرهیزکاری داشته باشد.و روز سفر همسرم که به بت ها و چشمه های آب گرم وسواس دارد اصلا اهمیتی نمی دهد.در نهایت یک شب خسته کننده را گذراندم و وقتی در مسافرخانه پرسه زدم، به طور اتفاقی شاهد حمام کردن مادرشوهرم بودم.

حتی مادرشوهرم هم می خواهد باردار شود.هانا هارونا

حنا که با دختر و شوهرش زندگی می کند، ناامید شده بود.چون صدای فعالیت های دخترم و شوهرش را شنیده بودم.خوبه که دختر و شوهرش حالشون خوبه ولی تنهایی خوابیدن زهرآلود بود.شب که از خواب بیدار شدم شاهد فعالیت های دخترم و همسرش بودم و طاقت نیاوردم و به خودم دلداری دادم.روزهایم را با نفرت از خود گذراندم، اما یک روز دیدم دامادم در اتاق نشیمن نشسته است.چند روز بعد گزارشی مبنی بر بارداری دخترم دریافت کردم.با اینکه خوشحال کننده است، حنا هم به این فکر افتاد که می خواهد از بچه دامادش باردار شود.

تنها با مادرشوهرم در شب خاموشی بزرگ...یک رابطه کرمی یک شبه که با یک تصادف شروع می شود.شیراکی یوکو

من قصد داشتم بهار امسال با خانواده همسرم برای شام بیرون بروم که هوا کمی گرم شده بود.همسرم برای بردن پدرشوهرم رفت و من با مادرشوهرم یوکو تنها بودم.من همیشه مجذوب یوکو سان بودم که پرانرژی، زیبا بود و لباس جنسی بزرگسالان به تن داشت.یک آبجو خالی کردم تا تنش از بین برود، اما درست بعد از نان تست، برق در مقیاس بزرگ قطع شد.همسر و پدرشوهرم به دلیل ترافیک سنگین نمی توانستند به خانه بیایند و وقتی با یوکو که از قطعی برق می ترسید و من را رها نمی کرد تنها بودم نتوانستم جلوی هیجانم را بگیرم.

من باسن مادرشوهرم را که خوابیده بود با باسن همسرم اشتباه گرفتم و بدون اینکه به عنوان مادرشوهرم بدانم فوراً آن را وارد کردم.کیمیشیما میو

کوجی که بیش از حد مشغول کار بود و زندگی زناشویی خود را نادیده می گرفت، سرانجام با همسرش درگیر شد.برای ترمیم رابطه زن و شوهر، رابطه جنسی آشتی با عروس خواب را تنظیم کنید.در حین نوازش باسن ضخیم با خاصیت ارتجاعی فوق العاده، پیستون را بدون هیچ سوالی بلغزانید.نمی توانم پشت واژن را تحمل کنم که بیشتر از حد معمول سفت می شود و سفت واژن ساخته می شود. "حس خیلی خوبی بود. بیا یه دوش بگیریم... اون مادرشوهر!"

مادرشوهر، خیلی بهتر از همسرم... یوریکو تاکازونو

بعد از مدت ها به خانه پدر و مادر همسرم برگشتم.وقتی حمام کردم شامپو نبود و مادرشوهرم به جای همسرم آورد و به من گفتند که پشتم را می شوی اما از شستن آن خودداری کردم.در حالی که مادرشوهرم مرا شستشو داد، به همسرم گفتم که من بی جنسی هستم.مادرشوهر گفت دخترش پشیمان است و مدتی سکوت شد...