نتایج جستجو برای "": 9 نتیجه

لباس زیر خجالت‌آور مادر زیبا که توسط دوست پسرش چیساتو شدا دیده شد

کوبایاشی در همان نگاه اول مجذوب این منظره شد.روزی که کوبایاشی به خانه دوستش رفت، مادر دوستش چیساتو را با لباس زیر در حمام دید.با اینکه خوشگله ولی لباس زیرش زشته...نان بزرگی که ربطی به مد ندارد و فقط به دنبال کارکرد است.با این حال، برای کوبایاشی باکره، که فانتزی در مورد زنان داشت، اولین بار بود که یک زن واقعی را می دید.از آن زمان، کوبایاشی تا حد امکان لباس زیر چیساتو را می دزدید.و قبل از اینکه بفهمم، به این فکر کردم که سنری تنها کسی است که می توانم باکرگی ام را به او بدهم.

تو پیرزنی مثل من هیجان زده... چیکار میکنی... چیساتو شدا

چیساتو که شوهرش را زود از دست داد، دخترش را به تنهایی بزرگ کرد.با حل شدن همه چیز، چیساتو از یک پیمانکار خواست تا لوله کشی که نگرانش بود را تعمیر کند.چند روز بعد مرد جوانی از تاجر ظاهر شد و برای چیساتو توضیح داد و شروع به کار کرد.چیساتو در همان نزدیکی مشغول تماشای کار بود تا بتواند فوراً حرکت کند.در حین خواندن کتاب با مرد جوانی صحبت می کردم، اما وقتی ناگهان به کار نگاه کردم، مرد جوان به آرامی چوب گوشتی را که تا کمر برهنه بود به دست می گرفت.چیساتو به مرد جوان خیره شد و فکر کرد که نباید به او نگاه کند.و من نتوانستم ضربان قفسه سینه ام را در تیراندازی مرد جوان مهار کنم.روز بعد مرد جوانی سر کار آمد.چیساتو شروع به تمیز کردن کرد تا درگیر نشود.چیساتو وقتی به مرد جوان نگاه کرد و دید که او لباس مناسبی پوشیده است، خیالش راحت شد.بعد از مدتی احساس می کنم پشت سرم حضور دارم.مرد جوان قبل از اینکه متوجه شود شلوارش را درآورده بود و بی سر و صدا با شلوارش دستش می داد...

حتی مادرشوهرم هم می خواهد باردار شود.شوتا چیساتو

چیساتو با دختر و شوهرش زندگی می کند.خانواده سه نفره با هم در هماهنگی زندگی می کردند.چیساتو که نمی‌توانست شب دیروقت بخوابد، متوجه نشت صدایی از اتاق خواب دخترش شد.وقتی یواشکی نگاه می کنم، دخترم و شوهرش مشغول کار هستند.به اتاقم برگشتم و فکر کردم که با هم رابطه خوبی داریم.با این حال، بدن چیساتو از کاری که هر شب انجام می شد، درد می کرد...

مادر جایگزین دوباره چیساتو شدا

چند سال پس از اینکه چیساتو دخترش را به عنوان یک جانشین به دنیا آورد.رابطه او با دامادش به طور طبیعی پایان یافت و او دوباره به زندگی مجردی خود بازگشت.در آن لحظه زوج خواهر و دختر با چهره ای غمگین در مقابل چیساتو ظاهر شدند.و من به چیساتو گفتم که می‌خواهم او هم مثل خواهرش جانشین من باشد.چشمان چیساتو به شدت سیاه بود، اما چاره ای جز تکان دادن سرش به صورت عمودی نداشت، زیرا نمی خواست چهره غمگین موماتسو را ببیند.پس از آن، دختر پریود مادرش چیساتو را پرسید و تاریخ لانه گزینی احتمالی را بررسی کرد.سه نفر در اتاق خواب با نگاهی پرتنش.در حالی که دخترم در حال تماشا است، عمل چیساتو و خواهر شوهرم شروع می شود.چیساتو فکر کرد که نباید آن را احساس کند، اما دوباره با مرد جوان بی حس شد.هنگام دریافت اسپرم داماد در داخل، احساس کردم میل جنسی در خودم می جوشد.با خیال راحت کاشته شد و خواهرم و شوهرش بچه سالمی دارند.چیساتو به او خیره می شود، اما نگاهش به خواهر شوهرش است...

فقط مردان و زنان در این دنیا یک همسر بالغ و پرشور که بیش از حد اروتیک بود چیساتو شدا

چیساتو پس از مدت ها برای اولین بار به خانه والدین شوهرش بازگشت.خانواده شوهرش با پدر شوهر و برادر شوهرش زندگی می کنند.آن دو از بازگشت به خانه پس از مدت ها غیبت خوشحال بودند.چیساتو مهارت های خود را به کار گرفت و برای دو خانواده مرد در خانه آشپزی کرد.بعد برادر شوهرم به من گفت که در محله یک مشروب فروشی خوشمزه وجود دارد.چیساتو که دوست دارد با شوهرش مشروب بخورد، بلافاصله با شوهرش بیرون رفت.چند ساعت بعد دو نفر تلوتلو خورده و مست شده به خانه می آیند.وقتی پدر شوهرم برای باز کردن قفل آن عجله کرد، پسرم وقتی روی مبل اتاق نشیمن دراز کشید، خوابش برد.پدرشوهر چیساتو را نگه می دارد و او را روی فوتون در اتاق مهمان می خواباند.وقتی فکر می کردم شوهرم آن را حمل نمی کند، چیساتو که فکر می کرد پدرشوهرم شوهر من است، رها نکرد و درخواست بوسید.پدر شوهرم گیج شده بود، اما من آب دهانم را قورت دادم و برای اولین بار بعد از مدت ها جسد زن را بوسیدم.سپس چیساتو شروع به درخواست بیشتر و نوازش کرد.پدرشوهری که نمی تواند فرار کند شروع به نوازش چیساتو می کند.در حالی که نگران پسرم روی مبل بودم، به تدریج شدت گرفت و در نهایت از مرز گذشت.در حالی که دهان نفس نفس چیساتو را مسدود می کند، این عمل در حالی که نگران پسرش است ادامه می یابد.سپس برادر شوهرم که فضای ناراحت کننده ای را احساس می کرد بی سر و صدا آمد.برادر، پدر و خواهر شوهر مست در حال رابطه جنسی.برادر شوهرم ناخواسته از اوضاع عکس گرفت.وقتی پدر شوهر تمام شد و عمل به پایان رسید، چیساتو شروع به خواب کرد.برادر شوهرم هم بی سر و صدا محل را ترک کرد.روز بعد، چیساتو در جایی ظاهر شد که برادر شوهرم به چیزی نگاه می کرد که پوزخند می زد.چیساتو وقتی از برادر شوهرش که به سرعت آن را پنهان می کند، خواست تا آن را به او نشان دهد، شگفت زده شد.عکس عمل دیروز با پدرشوهرم بود.به چیساتو، که در وحشت بود، برادر شوهرش به او گفت که اگر این کار را با او انجام دهد، این راز پنهان می کند.

من مخفیانه مادرش را لعنت می کنم... چیساتو شدا

اوه، اسم من هیروشی است.من نیم سال است که با او قرار ملاقات دارم.مادرش چیساتو، زنی ملایم، زیبا، سخت کوش، بالغ با فضایی آرام است که دخترش را به تنهایی به عنوان یک مادر مجرد بزرگ کرده است.اما در واقع من برای او راز هستم ... من با مادرش رابطه جنسی دارم ...هم من و هم آقای چیساتو فکر می کنیم که این نوع رابطه خوب نیست، اما هر دوی ما شاخدار هستیم و نمی توانیم جلوی میل به تولید مثل را بگیریم.

ازدواج داکو آسه با شوهر دختر چیساتو شدا

من با مادرشوهر و همسرم زندگی می کنم.از یک نقطه به بعد نمی توانستم چشم از مادرشوهرم بردارم.مادرشوهری که در حین عرق ریختن به تنهایی از لذت لذت می برد.از زمانی که به طور تصادفی به آن شکل نگاه کردم.یک شب بعد از مدت ها همسرم برای اولین بار به من فشار آورد، اما من به دلیل خستگی نپذیرفتم.وقتی مادرشوهرم صحبت را شنید، اعتراف کردم که نمی توانم مادرشوهرم را از سرم بیرون کنم.مادرشوهرم به پایین نگاه می کند.نمیتونم بغلش کنم و ببوسمش.نمی توانستم جلوی فاق سفت دردناکم را بگیرم.درون مادرشوهرم خیس بود و با من گره خورده بود و با لذتی که قبلاً تجربه نکرده بودم اخراج شدم.

بعد از مصرف یک آفرودیزیاک، حساسیت او 100 برابر بیشتر شده است.

کوجی هنوز عاشقانه عاشق همسرش چیساتو است، اما اخیراً نتوانسته است نعوظ خوبی داشته باشد و شروع به بی تاب شدن کرده است.کوجی، که نمی‌خواهد توسط سنری رها شود، تصمیم خود را می‌گیرد و تصمیم می‌گیرد به یک داروی غرایز جنسی تکیه کند.با این حال، زمانی که کوجی غایب بود، چیساتو و پسرش به طور تصادفی یک نوشیدنی تقویت‌کننده جنسی مصرف کردند.پشت واژن که با اینکه لمس نمی شود شروع به گزگز می کند و چوب گوشتی که در آسمان بلند می شود.این دو به تدریج وارد یک رابطه ممنوعه می شوند، زیرا گرمای موجود در بدن آنها را فرا می گیرد.

مادرشوهر، خیلی بهتر از همسرم... چیساتو شدا

چند نفری که تصمیم گرفتیم با مادرشوهرم زندگی کنیم.با این حال مجذوب بدن مادرشوهر چاقم شدم و توهمات شیطنت آمیزم سرازیر شد...