جوان که بودم با خاله غسل ​​می کردم و دوباره غسل ​​می کردم.آکاری میتانی

خیلی وقت پیش خاله شوری که با هم حمام می کردند به دلیل طلاق از شوهرش از خارج برگشت.خاله من بچه بودم باهاش ​​بازی میکرد و به نظرم قشنگه و خوشم اومد.و روزی که عمه ام به خانه ام آمد، وقتی داشتم غسل می کردم، ناگهان عمه مثل قدیم وارد دستشویی شد.وقتی عمه ام را برهنه دیدم نتوانستم هیجانم را پنهان کنم و نعوظ گرفتم.امتیاز آزمایشی رایگان برای اولین بار!

یک خاله مهربان و مهربان نانائو ناکانو که برادرزاده باکره خود را وادار کرد به دنبال کار به توکیو آمد و بدون اینکه به شوهرش بگوید او را لعنت کرد.

برادرزاده جوانی که در جستجوی شغل به توکیو آمده بود، اجازه یافت برای مدتی در خانه عمو و همسرش در توکیو بارگیری کند و هر روز به اداره امنیت شغلی می رفت.با این حال، برادرزاده که به سختی کار پیدا می کرد، هر روز نسبت به موعظه های تند عمویش بی تاب می شد.روزی برادرزاده ای که ناامید شده بود با توهم برهنگی عمه اش بدون حوصله خودارضایی کرد.عمه من شاهد صحنه بود و وحشت کرد، اما خاله مهربان و زیبا شروع به رفتار غیرمنتظره کرد...!

من یک خاله سی ساله هستم و باکرگی ام را از دست داده ام.سایاکو سانادا

من که در روستا زندگی می کنم، هیچ دوستی ندارم، چه برسد به دوست دختر.به دلیل جابجایی ناگهانی شغل مجبور شدم در شهر زندگی کنم.من نه مسکن شرکتی داشتم و نه ارتباطی داشتم، بنابراین به مشکل خوردم، اما خویشاوندم، خاله سایاکو، تصمیم گرفت به من اجازه دهد تا خانه جدیدی پیدا کند.خاله سایاکو از خیلی وقت پیش مهربون و خجالتی بوده پس من هم خاله سایاکو رو دوست داشتم.یک روز بعد از چند روز اقامت، سوتین و شورت عمه ام را در رختکن پیدا کردم.وقتی اومدم اینجا نکشیدم که عصبانی شدم و مخفیانه با سوتین عمه ام خودارضایی کردم.اما متاسفانه توسط دختر خاله ام پیدا شدم و مورد آزار و اذیت قرار گرفتم.وقتی افسرده و گوشه گیر بودم عمه ام مرا دلداری می داد.و اگر با من مشکلی نیست، چرا با من صحبت نمی کنی؟ناامیدی را که دوست داشتم به خاله سایاکو گفتم و از او خواستم فقط یک بار مرا در آغوش بگیرد.خاله ام که مرا محکم در آغوش گرفته بود از من پرسید که آیا آن را در خودارضایی قبلی خاموش کردم؟وقتی گفتم بیرون نیاوردم گفتم باید تمیز کنم و شلوارم را در بیاورم و وقتی گفتم این راز بین ما دو نفر است یواش آهی کشید.آنقدر افسرده بودم که فوراً شلیک کردم، اما نظافت خاله باعث شد دوباره نعوظ پیدا کنم و این بار در دهان عمه ام منفجر شدم...

یوکی میزوکامی، مادر دوستی که در دهه XNUMX خود شهوتران است

یک مادر زیبای پنجاه ساله نتوانست میل شدید جنسی خود را تحمل کند و بارها با پسرش دست به کارهای ناپسند می زد.یک روز مادر که مست است و دوستش را به خانه می آورد از پسرش می خواهد که با او ارتباط برقرار کند.دوستی که به او می گوید شاهد چنین حماقت والدین و فرزندی بوده است، مادرش لباس هایش را در می آورد و با پخش ماکوی رسیده او را اغوا می کند.مادر XNUMX ساله ای که جسد دوست پسرش را می بلعد و با حالت شادی در چهره اش حالت شادی به خود می گیرد و از همنشینی به شدت فحاشی اش از خوشحالی فریاد می زند!

سینه‌های بزرگ خاله اقوام من خیلی اروتیک هستند، بنابراین وقتی از من چیزی نخواستم، مخفیانه گفتم: "این فقط یک بار است؟"

تارو برای بازدید از حومه شهر هانا آمده است.او با دیدن استخوان های هانا از نزدیک کم کم صبرش را از دست می دهد و تارو شجاعت مقابله با او را به دست می آورد.شیروهنا در مورد رسم روستایی به او گفت: «زنان این روستا وقتی پسر باکره ای از او بخواهد قلم مو می نویسند».تارو به طور کامل از بدن زشت هانا، که آرزوی دیرینه اش است، و سینه های بزرگ او لذت می برد.و بعد از آن، تارو که از شهوت سیر نمی شود، اغلب گل می خواهد و آن دو «بیش از رسم» می شوند.

داستان واقعی ماماسیتا Minori Hatsune

این داستانی است از زمانی که من هنوز جوان بودم ...در آن زمان مادرم برای یک سفر کاری به خارج از کشور می رفت و من را به خانه خاله مینوری سپردند.در واقع، مدت‌هاست که شخصیت معصوم، سینه‌های بزرگ و زشت و بدن چاق و چاق مینوری را تحسین کرده‌ام.به بدن برهنه زننده داخل حمام خیره شدم و در نهایت طاقت نیاوردم و به آن نزدیک شدم.سپس، آقای مینوری به وسایل من که تبدیل به جینگین شد، علاقه نشان داد و شروع به حرکت شدید باسن کرد.

Yayoi Iriyama، که گوشت چاق و نرم و بالغ یک خاله زیبا و کثیف را می بلعد

یایویی، خاله زیبایی که پس از جدایی از همسرش در خانه زوج خواهرش زندگی می کند و به سختی در کارهای خانه کار می کند.برادرزاده‌ای که با سینه‌های رسیده و تازه و باسنی بزرگ زندگی می‌کند، حس هوس‌بازی دارد.یک روز به دلیل بیرون آمدن باسن بزرگ عقلم را از دست دادم و از اقدام ناگهانی برادرزاده ام که بدن نرم و رسیده اش را مالیده بود، متحیر شدم، اما وقتی سینه هایم مالیده شد و بیدمشکم دست به دست شد، خودم را تسلیم لذت کردم. خیلی وقت بود حس نکرده بودم خاله زیبا که خسته شده.عمه ای زیبا که با برادرزاده ای شاد می شود که بدن چاق خاله زیبایی را می بلعد که با مردی بالغ خیس می شود و در یک معاشرت خشن گوشت بالغ را تکان می دهد.