زن صاحبخانه جوان بی تنه ای که توسط شوهرش مجبور به سرگرمی با شوهرش شده بود، توسط مردانی که تا سرحد مرگ از آنها متنفرم، مجبور شدم بارها و بارها تا صبح تمام کنم... جولیا
«همسرت هوسباز است، نه؟» زن و شوهری که یک مسافرخانه قدیمی را اداره میکردند، دچار مشکل مالی شدند و از یک شرکت مالی بیوجدان پول قرض گرفتند و پرداخت سود عقب بود.و شوهر تسلیم این تهدید می شود که "بیا با سرگرمی های بدنی خانم صاحبخانه آن را یک کاره کنیم."مردان بی نظیری که همسران دلبندشان را می سپارند به مسافرخانه می روند و از صبح تا شب هر کاری می خواهند انجام می دهند.در نهایت وقتی جلوی شوهرم ماهی مرکب درست کردم و سینه هایم را خوردم، در لذتی فرو رفتم که ناامیدانه نمی توانستم آن را رد کنم.