من یک معلم هستم، و من یک دانش آموز بی تنه بدون سوتین وسوسه هستم، و دلیل من از بین رفته است و من بارها و بارها به او پایان می دهم.هایانوتا
دانش آموزی که فکر می کردم بچه است تبدیل به دانش آموز سینه ای شد که سینه های چاقش را نشان داد و به من نزدیک شد. "هی، معلم. من خیلی بزرگ شده ام." دانش آموز دختر معصوم و بیش از حد وابسته به عشق شهوانی هیچ وسوسه ای برای سوتین ندارد.عقلم را از دست دادم و با شاگردانم به هتل عشق رفتم.حتی اگر در بزرگسالی کاملاً بی فایده است، اگر در تماس نزدیک با سینه های بزرگ هستید ...من به عنوان معلم رد صلاحیت شده ام، اما من بدترین کسی هستم که مرتباً باسنم را می لرزاند و سینه هایم را می لرزاند. "معلم، بسیار سکسی."